×

گفت‌وگو با دکتر زینب امیری، نخبه علوم انسانی ؛
برای «ایران» می‌مانم

  • ۱۱ آبان ۱۴۰۴
  • 74 بازدید
  • ۰
  • دكتر زینب امیری، شخصیتی بسیار خاص است؛‌ زنی كه‌ با وجود مشغله‌های فراوان مادری، آن هم مادری سه فرزند، به یكی از نخبه‌های علمی و موفق كشور تبدیل شده ‌و طرح او درباره سلامت فلسفی، ازسوی دانشگاه‌های مختلف جهان دنبال می‌شود. این نخبه جوان ایرانی، علی‌رغم پذیرش‌ طرح علمی‌اش ازسوی مراكز علمی مختلف‌ در آن‌سوی آب‌ها و ‌حمایت‌های مادی و معنوی مرتبط با آن، ماندن در ایران و ثبت طرحش به نام سرزمین مادری ‌و خدمت به مردمش را به همه شرایط مهاجرت ترجیح داده و حاضر نیست طرحی که سال‌های سال با مشقت ‌فراوان در این آب و خاك آماده کرده است، جز «ایران» به نام كشور‌ دیگری ثبت شود.
    برای «ایران» می‌مانم
  • دکتر زینب امیری، شخصیتی بسیار خاص است؛‌ زنی که‌ با وجود مشغله‌های فراوان مادری، آن هم مادری سه فرزند، به یکی از نخبه‌های علمی و موفق کشور تبدیل شده ‌و طرح او درباره سلامت فلسفی، ازسوی دانشگاه‌های مختلف جهان دنبال می‌شود.
    این نخبه جوان ایرانی، علی‌رغم پذیرش‌ طرح علمی‌اش ازسوی مراکز علمی مختلف‌ در آن‌سوی آب‌ها و ‌حمایت‌های مادی و معنوی مرتبط با آن، ماندن در ایران و ثبت طرحش به نام سرزمین مادری ‌و خدمت به مردمش را به همه شرایط مهاجرت ترجیح داده و حاضر نیست طرحی که سال‌های سال با مشقت ‌فراوان در این آب و خاک آماده کرده است، جز «ایران» به نام کشور‌ دیگری ثبت شود.

    خانم دکتر اگر امکان دارد درباره «سلامت فلسفی» و طرحی که در این زمینه انجام میدهید، توضیح بدهید.

    من در حال گذراندن دوره پسادکترای در دانشگاه تهران بوده و با بیمارانی سروکار دارم که‌ پزشکان جوابشان کرده‌‌ و درمانی برای آن‌ها وجود ندارد، طرح من کارکردن با خود بیمار و طراحی جلسات «تراپی فلسفی» برای آن‌هاست، تا بیمار در واپسین روزهای زندگی خود، بتواند زندگی باکیفیتی داشته باشد و رنج کمتری متحمل شود و در کنارش، خانواده‌های بیماران نیز از این جلسات درمانی بهره‌مند شوند.

    ‌‌از فعالیت در این رشته، احساس خیلی خوبی دارم و از سال ۹۹ که دوره PHDام تمام شد، با علاقه‌ درحال تحقیق و پژوهش در این حوزه هستم، چراکه معتقدم طرحی که‌ مبدع آن هستم، نیاز اساسی و مهم مردم کشور ‌است. دوست دارم این طرح در بیمارستان‌های کشور اجرایی شود تا آدم‌های زیادی‌ دوباره به زندگی عادی برگردند. متأسفانه ما در کشورمان بیماران لاعلاج زیادی داریم که فرصتی برای زندگی دوباره ندارند اما پذیرش این مسئله ازسوی خانواده‌های آن‌ها کار آسانی نیست. خانواده‌هایی که نه‌تنها در زمان احتضار بلکه حتی سال‌ها بعد از مرگ عزیزشان هم به زندگی بر‌نمی‌گردند و دچار افسردگی شدید می‌شوند‌، «سلامت فلسفی» به این افراد کمک می‌کند در همان بیمارستان، حقیقت وضعیت بیمار خود را درک کرده و در کمال آرامش و حال خوب، بیمارشان را تا لحظه فروبستن چشم‌هایش از دنیا همراهی کنند، درواقع «سلامت فلسفی» آرامش روحی و روانی را برای بیماران و خانواده‌های آن‌ها به ارمغان می‌آورد.

    علاوه‌بر این‌، در کنار طرح پسادکتری، برگزارکننده «اولین کافه مرگ ایران» هستم که در سومین همایش اعضای هیات‌علمی دانشگاه‌های علوم پزشکی در قالب سخنرانی و پوسترپرزنتیشن به زبان انگلیسی ارائه کردم و با استقبال زیادی روبه‌رو شده و در میان سخنرانی‌های برگزیده از آن تقدیر شد.

    «کافه مرگ» یک حرکت جهانی است که مورد استقبال بین‌المللی قرار گرفته است اما من یک الگوی تعدیل‌شده با چارچوب فلسفی طراحی کرده‌ام که متناسب با فرهنگ و الگوی ایرانی- اسلامی است و نوعی گروه درمانی برای کسانی است که با مسئله مرگ درگیر شده‌اند تا آن‌ها بتوانند از فضای کافه مرگ بهره‌مند شوند.

      همیشه اولینها، برای خالقان آنها دردسرهای زیادی دارند، خانم دکتر، شما برای رسیدن به اولینهایی که خلق کردهاید چه مراحلی را گذراندید؟

    «سلامت فلسفی»، یک رویکرد علمی جدید در ایران است که تا قبل از این سابقه نداشته و به همین خاطر، برای این‌که مجوز ورود به این حوزه و فعالیت در بیمارستان‌ را بگیرم، ابتدا باید در یک دانشگاه پذیرفته می‌شدم تا براساس اطلاعات علمی‌ای که در‌ این زمینه کسب می‌کردم، ‌برای رویارویی با بیماران در بیمارستان آماده شوم.

    ‌بدون اطلاع از احوال و وضعیت بیماران نمی‌توانستم در برقراری ارتباط با خانواده آن‌ها موفق شوم. من باید وضعیتی را که بیمار‌ و خانواده‌اش با آن دست‌وپنجه نرم می‌کردند و همچنین اتفاقات و وضعیت بیمارستانی را که بیمار در آن بستری است، می‌شناختم و درک می‌کردم و این آشنایی و اطلاعات به من کمک می‌کرد تا از‌ چارچوب نگاهی که صرفاً از علوم انسانی منشعب می‌شد‌ خارج شده و مسائل را از منظر بخش سلامت و بیمارستان نگاه کنم؛ به‌همین خاطر وارد حوزه «روانشناسی» شدم و در این حوزه تحقیق و پژوهش کرده و آموزش دیدم. بعد هم می‌خواستم آزمون PHD روانشناسی بدهم، منابع را مطالعه کردم اما اساتیدم گفتند که لازم نیست و به‌جای آن، وارد دوره‌های سوپرویژن و کارورزی روانشناسی شدم. این تلاش‌ها به من کمک کرد تا درمورد سیستم سلامت اطلاعات جامعی کسب و بعد از آن «سلامت فلسفی» را اضافه کنم.

      با توجه به جذابیتهای طرح شما، از دانشگاههای خارجی هم درخواستی برای همکاری داشتهاید؟

    سلامت فلسفی، فارغ از دین و مذهب افراد به آن‌ها برای داشتن زندگی بهتر کمک می‌کند و این مسئله باعث شده دانشگاه‌های کشورهای تراز اول دنیا در کشورهای آمریکایی و اروپایی برای اجرای این طرح از من دعوت کنند؛ البته که شرایط و امکانات تحقیقی و زندگی که در اختیار محققان و پژوهشگران قرار می‌دهند با امکاناتی که در ایران هست تفاوت زیادی دارد اما ‌نمی‌توانم بگویم هرگز زرق و برق زندگی در غرب، چشمم را نگرفته یا این‌که درجات علمی بالا و رتبه علمی‌ای که می‌توانستم با تحصیل در این دانشگاه‌ها کسب کنم مرا برای مهاجرت تحریک نکرده اما واقعیت امر این است که من نسبت‌به سرزمینم غیرت دارم و دوست دارم همه اولین‌ها از آن ایران باشد.

    درست است که کشورهای زیادی متقاضی اجرای طرح من در ازای امکانات عالی ازجمله حقوق، امکانات رفاهی و… هستند اما وقتی می‌خواستند این طرح را به نام کشور خودشان به ثبت برسانند، من حاضر به پذیرش این موضوع نشدم.

      طرح شما در داخل کشور هم با استقبال روبهرو شد؟

    خیلی ساده بگویم، خیر، من ابتدا طرحم را در دانشگاه علوم پزشکی مطرح کردم و بعد از آن به دانشگاه تهران آمدم و اکنون به‌جای حمایت‌های مادی و معنوی از طرحم به‌عنوان طرح یک نخبه علمی کشور، هر سه ماه ۵۰میلیون تومان باید به صندوق دانشگاه تهران واریز کنم. این در حالی است که علی‌رغم تمام این هزینه‌ها، نه از اعتبار علمی‌ای که در صورت مهاجرت پیدا می‌کردم خبری هست و نه از حمایت‌های مادی و معنوی. این در حالی است که توجه به علوم انسانی و تشویق جوانان به این سمت دستور مقام معظم رهبری بوده اما متأسفانه توجهی به آن نمی‌شود.

    شخصا‌ برای ده‌ها مؤسسه و استاد، طرحم را برای جلب حمایت مالی ارسال کردم اما متأسفانه تمام این مؤسسات و اساتید از من درباره افیلیشن‌ (وابستگی نویسنده مقاله به دانشگاه یا سازمانی خاص) سؤال می‌کردند، آن‌ها می‌خواستند بدانند که عضو هیات‌علمی کدام دانشگاه هستم یا به کدام دستگاه و سازمانی وابستگی دارم و وقتی اعلام می‌کردم هنوز عضو هیات‌علمی دانشگاه‌ نیستم یا به جایی وابستگی ندارم، جوابشان منفی بود. این در حالی بود که اغلب این اساتید و مؤسسات، از برگزاری جلسات سخنرانی درباره طرحی که من ارسال کرده بودم حمایت کرده‌اند و جالب است که به خودشان هم افتخار می‌کنند.

      شما با چنین رزومهای عضو هیاتعلمی هیچ دانشگاهی نیستید؟

    این به رزومه و سابقه علمی ربطی ندارد، شاید تعداد زیادی از اساتید دانشگاه تهران، مرا از لحاظ دانش علمی و اخلاقی شایسته عضویت در هیات‌علمی بدانند اما از سال ۹۹ تابه‌حال هیچ بخشنامه‌ای برای جذب هیات‌علمی صادر نشده و‌ علی‌رغم بازنشستگی اساتید، کارهای آموزشی آن‌ها به اساتید حاضر در دانشگاه واگذار شده است. با این کار، دانشگاه هم در هزینه‌های خود صرفه‌جویی کرده و هم اساتید باتوجه‌به حقوق پایین دریافتی، درآمدشان را اندکی ترمیم می‌کنند و به همین خاطر فرصت به جوان‌ترها نمی‌رسد.

      با تمام این مشکلاتی که وجود دارد، باز هم سؤال این است که چرا مهاجرت نمیکنید؟

    من ایرانی هستم و برای کسانی کار می‌کنم که ایرانی هستند، همین پاسخ کافی نیست؟‌‌ امیدوارم که بالاخره روزی ‌برسد که‌ طرحم‌ برای جامعه هدف اجرا شده و هزاران ‌خانواده ‌افسرده و آسیب‌دیده هموطنم، فرصت بازگشت به زندگی را بعد از مرگ عزیزانشان به دست بیاورند، من عاشق ایران هستم و برای نام ایران و سربلندی آن زندگی می‌کنم.

     

    برچسب ها

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *