آقای دکتر اگر موافقید گفتوگو را با بحث درباره جایگاه ایران در حوزه هوش مصنوعی شروع کنید؟ اینکه کدام کشورها در این حوزه پیشرو هستند و ایران در این رقابت چه جایگاهی دارد؟
واقعیت این است که از دو منظر «بخشهای پژوهشی» و «بخشهای عملی و تجاری» میتوان به این موضوع نگاه کرد؛ در بُعد پژوهشی، چین در حوزه هوش مصنوعی پیشتاز است. مطالعات چین درمورد هوش مصنوعی حتی از آمریکا هم بالاتر است و آمریکا رتبه دوم را در پژوهشهای این حوزه دارد.
در این میان، ایران هم از نظر پژوهشی، وضعیت نسبتاً خوبی دارد، کشور ما جزو ۱۵ کشور برتر در پژوهشهای حوزه هوش مصنوعی است.
اما از منظر بهکارگیری این دانش یعنی تبدیل آن به ابزار عملی و تجاری، کشور ما جزو ۶۰ یا ۷۰ کشور اول دنیا نیست. دلیلش هم این است که برای تبدیل این علم به ابزار، به صنعت نیاز داریم؛ صنعت هم در کنار خودش زیرساخت لازم دارد. ما بسیاری از زیرساختهای لازم را نداریم تا علم را به صنعت تبدیل کنیم، حتی در نرمافزار هم که سالهاست مهندسان ما در آن زمینه فعالیت میکنند، چیزی بهنام صنعت نرمافزار نداریم.
وقتی میگوییم «صنعت» یعنی هدف، فقط توسعه نرمافزار نیست، در کنارش باید روانشناس، گرافیست و طراح واسط کاربر، تیم تحلیل بازار، تحلیل و طراحی سیستم، برنامهنویس متبحر، تیم تست، نگهداری نرمافزار، پشتیبانی کاربر، بهروزرسانی و توسعههای بعدی آن، توسعه نرمافزارهای پایه کاربردی، سختافزار، دیتاسنتر و تیم فنی پشتیبانی و نگهداری آن، اینترنت باکیفیت و قابلاعتماد و… را در کنار هم داشته باشیم.
برای مثال، ما در خودرو – با همه ایراداتی که به صنعت خودرو وارد است- چیزی به نام صنعت داریم. کارخانههایی داریم که قطعات خودرو را تولید میکنند و بعد از تولید خودرو، چرخهای وجود دارد برای تأمین و تعویض قطعات. بهطورکلی، اکوسیستمی در حوزه خودروسازی شکل گرفته که میتوان اسمش را صنعت گذاشت، اما در حوزه نرمافزار ما هنوز صنعت نداریم. بسیاری از نرمافزارهایی که داخل کشور ساخته شده، حتی اسم نرمافزار را هم نمیتوان بر آن گذاشت، زیرا صرفاً توسعه یک نرمافزار مهم نیست. ابزار نگهداری آن را نداریم و امکانات آموزش برای استفاده مردم و نسخههای بهروز نرمافزار را آنطور که در دیگر کشورها به آن رسیدهاند و به بیان دیگر، زیرساختهای پیادهسازی اصولی نرمافزار را در اختیار نداریم.
در حوزه هوش مصنوعی هم همینطور است. با اینکه سالهاست در ایران تیمهای نرمافزاری متخصصی در این حوزه داریم، هنوز نمیتوانیم اسمش را صنعت بگذاریم ولی در این حوزه، کشوری مثل آمریکا، صاحب صنعت است و به همین دلیل کاربردی، آمریکا از چین بسیار جلوتر است و نیازهایی که در صنعت برای تبدیل علم به کاربرد صنعتی لازم داریم، در آمریکا بیشتر از چین وجود دارد.
سرمایه و محیط حمایت از ابداعات نوین آیتی نیاز است که در اکوسیستم استارتآپی توسعهیافته در آمریکا فراهم است. بهعلاوه سرمایهگذاری در این حوزه مهم است؛ کسی که سرمایهگذار است باید بداند سرمایهگذاری در حوزه استارتآپ یعنی چه و ریسکپذیری این بازار را درک کند. در کشور ما سرمایهگذاران در حوزه استارتآپ با مسائل عدیدهای روبهرو هستند. غیر از بحث ارتباط با دنیا و مراودات مالی، بینالمللی و مسائلی که در این موضوعات داریم، بحث سرمایهگذار اهمیت دارد. سرمایهگذار ما عادت دارد با استفاده از تحریم، تورم و دلالبازی به سودهای کلان برسد. به همین دلیل فرهنگ سرمایهگذاری در کشور ما با سرمایهگذاری ریسکپذیر استارتآپی، غریب است.
البته همه کشورهای نوپا در اکوسیستم استارتآپی همین مسئله را دارند، ولی در آمریکا سالهاست که این اکوسیستم توسعه پیدا کرده و تمام ملزوماتش فراهم است؛ برای مثال، اسکایپ که بستر بسیاری از جلسات آنلاین ما در دوران کرونا بود، نخستینبار در اروپا بهوجود آمد. یعنی نخستینبار ایدهای که براساس آن روی پروتکل اینترنت صوت فرستاده شود و به شکل یک ابزار خیلی قوی درآمد، در اروپا صورت گرفت. ولی زمانی به یک شرکت بزرگ تبدیل شد که وارد اکوسیستم تجاری آمریکا شد یا مثال دیگر، شرکت سختافزاری logitech است که در اروپا متولد شد اما تا زمانی که در آمریکا مستقر نشد و سرمایه آمریکایی پشت آن نیامد به یک برند بینالمللی تبدیل نشد.
بنابراین در بسیاری از تکنولوژیها، فقط بحث توسعه تکنولوژی و رسیدن به محصول نیست، بلکه بحث معرفی محصول در ابعاد بینالمللی مهم است که بسیاری از این فاکتورها در کنار هم، فناوری را به محصول کاربردی تبدیل میکند.
غیر از چین و آمریکا، کدام کشورها هستند که میتوان گفت در حوزه هوش مصنوعی حرفی برای گفتن دارند؟
هماکنون غیر از چین و آمریکا که سعی کردهاند این بستر را برای کاربردیسازی دانش فراهم کنند، کشورهایی مثل آلمان، اکوسیستم استارتآپی قوی دارد. کانادا، استرالیا و فرانسه نیز زمینه بسیار مناسبی را برای فعالیت در این حوزهها فراهم کردهاند و بر همین اساس بسیاری از متخصصان این حوزه که از ایران مهاجرت میکنند، مقصدشان همین کشورهاست که بستر کار در حوزههای آیتی را بیشتر فراهم کردهاند. در حوزه خلیجفارس هم چند کشور سعی کردند در حوزه هوش مصنوعی، اکوسیستم استارتآپی را فراهم کنند؛ ازجمله امارات، عربستان و اخیراً هم عمان.
با این حال، همانطور که اشاره کردم تا زمانی که سرمایهگذار، فرهنگ سرمایهگذاری ریسکپذیر استارتآپی را در خود ایجاد نکند، آن اکوسیستم پیشرفت نخواهد کرد؛ مثلاً در عمان، بعید میدانم در یکی دو سال آینده این فرهنگ نمود زیادی داشته باشد؛ زیرا سرمایهگذار بسیار راحتتر در حوزه مسکن و طلا سرمایهگذاری میکند تا در حوزه هوش مصنوعی. ولی در کشوری مثل امارات بهدلیل اینکه سرمایهگذاران خارجی از اروپا و انگلیس وارد شرکتها شدهاند، بهنظر میرسد پیشرفت بهتری را شاهد باشیم. در عربستان هم سرمایهگذاری زیادی در این زمینه صورت گرفته است. عربستان، دانشمندان آمریکایی را با امتیازات اقتصادی برای دورههای موقت به کشورش آورده و همین باعث میشود اکوسیستم استارتآپی عربستان هم بسیار سریع پیشرفت کند.
آیا کشورهای حوزه خلیجفارس واقعاً میتوانند به جایگاهی در این حوزه برسند که با کشورهای تراز اول استارتآپی فناوری رقابت کنند، یا اینکه کارشان به نمایش شبیه است؟
نه هیچ نمایشی در کار نیست. اینکه این کشورها بهخودیخود این توانمندی را ندارند، درست است. یعنی محیط آموزشی و آکادمیک عربستان این توانمندی را ندارد، اما میتواند جایی را فراهم و از بقیه کشورها دانش را وارد کند و در جهت توسعه کشور خود از آن بهره ببرد. بهویژه در شرایطی که روابط اقتصادی و سیاسی ایران و عربستان روبهبهبود رفته، فرصت خوبی را برای متخصصان ما فراهم میکند که از ایران به عربستان بروند. بهنظر من، اگر تعامل بین ایران و عربستان آغاز شود، درصد زیادی از متخصصان ما میتوانند از بسترهایی که عربستان برای توسعه استارتآپها فراهم کرده، استفاده کنند. به بیان دیگر، ما میتوانیم از نظر آموزشی کشورهای همسایه را تامین کنیم.
در این بین، ژاپن چه جایگاهی دارد؟
ژاپنیها بیشتر در حوزههای سختافزاری کار کردهاند؛ جنبه سختافزاری هوش مصنوعی میشود «رباتیک».
ژاپنیها بهدلیل پیرشدن جمعیتشان در حوزه رباتیک بیشتر کار کردهاند، چراکه جمعیت پیر و سالمند، نیازمند مراقبتهای خاص است که هم بحث مراقبت فیزیکی است و هم همدم داشتن. به همین دلیل، ژاپنیها روی رباتهای انساننما کار کردند. زمانی که شرکت هوندا روی ربات آسیمو کار کرد، این پروژه، «فوقسری» بود و حتی صاحب شرکت هم از این طرح خبر نداشت. این پروژه یک سرمایهگذاری استراتژیک بود و وقتی فیلمهای این ربات بیرون آمد، دقیقاً همین اتفاقی افتاد که امروز با ظهور چت جیبیتی در هوش مصنوعی شاهدش هستیم، شرکت هوندا یکدفعه در این حوزه مطرح شد و قابلیتهایی را که ما فکر نمیکردیم ربات بتواند انجام دهد، در رباتها توسعه داد.
در دانشگاه امآیتی تیمهای زیادی روی گیتهای حرکتی رباتها کار کردند. از حیوانات، حشرات و انسان الگوبرداری کردند، این فرآیندها از نظر ریاضی کار بسیار سختی بود، با این حال وقتی فیلمش بیرون آمد همه فهمیدند بسیار سادهتر از آن چیزی بوده که بقیه فکر میکردند. درواقع هوندا با سعی و خطا، ربات را توسعه داد. شرکتهای رقیب هوندا که ژاپنی بودند، تلاش کردند ربات مشابه بسازند و خودشان را مطرح کنند. مثلاً شرکت سونی چند ربات ساخت که یکی از آنها شبیه «بچه» بود به اسم qrio؛ یک ربات دیگر هم به شکل سگ بود به اسم «آیبو».
سونی با طراحی آیبو، پلتفرمی طراحی کرد برای محیطهای تحقیقاتی که کاربرد زیادی داشت و توانست در محیط آکادمیک، برند خودش را مطرح کند. دیگر شرکتهای مطرح ژاپن هم وارد این حیطه شدند و تا یک زمانی بازار کار روی رباتهای انساننما داغ بود. تا اینکه تحقیقی از مردم ژاپن صورت گرفت و از آنها پرسیده شد اگر ربات انساننما بهگونهای توسعه پیدا کند که بتواند در کارها به شما کمک کند، آیا آن را در خانه خود میپذیرید؟
جالب است درصد بسیار زیادی از پاسخدهندگان گفته بودند که ما میترسیم از اینکه دستگاهی به شکل انسان بخواهد مثلاً برای ما قهوه درست کند، برای ما ترسناک است.
برخلاف تصوری که از هوش مصنوعی داریم که هرچه شبیهتر به انسان باشد مقبولیت و پذیرش آن در جامعه بالاتر برود، اینطور نبود و اکثر مردم از این تکنولوژی احساس رعب و وحشت داشتند. همین بازخورد یک بهت ناگهانی در دنیای هوش مصنوعی در مسیر توسعه رباتهای انساننما ایجاد کرد. بهیکباره هزینهها برای توسعه این رباتها کاهش پیدا کرد؛ زیرا به این نتیجه رسیدند که حتی اگر بهترین رباتها دقیقاً شبیه انسان هم ساخته شود، پذیرشش در میان انسانها پایین خواهد بود. کارهای ژاپنیها روی ربات انساننما دیگر عملاً مؤثر نبود و نهایتش منجر به این شد که دستگاههای خانگی هوشمند داشته باشیم که کارکردی بالاتر از دستگاههای موجود داشته باشند. درحالحاضر ژاپنیها بهجای اینکه خودشان توسعهدهنده هوش مصنوعی باشند، وارد حوزه سرمایهگذاری شدهاند. آنها روی شرکتهایی که محصولات خوبی دارند، سرمایهگذاری میکنند. به بیان دیگر آنها تکنولوژی را میخرند به جای اینکه خودشان آن را توسعه دهند.
با توضیحاتی که شما ارائه دادید، میتوان گفت هماکنون مسابقه اصلی در حوزه هوش مصنوعی بین آمریکا و چین است؟
دقیقاً؛ الان رقابت شدیدی در دنیا بین چین و آمریکا بر سر semiconductor یا نیمههادی وجود دارد. درواقع، الان بیش از آن چیزی که در رسانهها دیده میشود، موضوع رقابت آمریکا و چین همین تکنولوژی است. بهطوری که در جنگ چین و تایوان هم موضوع اصلی همین semiconductor است.
اگر بخواهیم تعریفی از این تکنولوژی داشته باشیم، باید گفت نسل بعدی هوش مصنوعی اگر بخواهد پیادهسازی شود، ما اینترنت اشیا را خواهیم داشت که سنسورها و دستگاههایی را وارد زندگی بشر میکنند که پشت آن باید یک پردازنده قوی قرار گرفته باشد. این پردازنده هرچه قویتر و مصرف انرژیاش کمتر باشد، میتواند برنامههای بهتری را اجرا کند.
پردازندههایی که بتوانند الگوریتمهای هوش مصنوعی را بهتر اجرا کنند، وابستگی زیادی به تکنولوژی نیمههادی دارند که مسئله تکنولوژیک آن، این است که بتوانند در حد نانومتر مدارها را جایگذاری کنند.
الان تکنولوژی چین مثلاً در ابعاد ۵۰ نانومتر است و تکنولوژی آمریکا که در تایوان خلاصه شده است، در حد ۷-۶ نانومتر است که در حال کاهش به ابعاد سه نانومتر است و این اختلاف تکنولوژی باعث شده آمریکا در semiconductor فعلاً برتری داشته باشد. با اینحال چین تلاش میکند تکنولوژی تایوان را تصاحب کند و اگر این تکنولوژی را تصاحب کند، میتواند از کارخانههایی که در تایوان هست، بهره ببرد. این در حالی است که آمریکا اگر بخواهد معادل این تکنولوژی را در کشور خودش درست کند، حداقل سه یا چهار سال طول میکشد.
به همین دلیل جنگ اصلی دقیقاً سر همین تکنولوژی است که آمریکا حتی ناو هواپیمابر میفرستد، برای اینکه چین نتواند تایوان را تصاحب کند. شاید در چند سال آینده چین بتواند به این تکنولوژی دست پیدا کند، زیرا سرمایهگذاری بسیار کلانی در این حوزه کرده است.









دیدگاهتان را بنویسید