فرانسیس فوکویاما در این کتاب استدلال میکند که پیشرفتهای شگفتانگیز در زیست فناوری مانند مهندسی ژنتیک، افزایش طول عمر و… بزرگترین تهدید برای بشریت و به ویژه برای مفاهیم لیبرال دموکراسی و برابری انسانی هستند. او هشدار میدهد که اگر این فناوریها بدون تنظیم مقررات سختگیرانه به کار گرفته شوند، میتوانند به پایان «انسان» به معنای کنونی آن و ظهور یک «عصر فراانسانی» منجر شوند که در آن بیعدالتی و شکاف میان انسانها به سطحی بیسابقه خواهد رسید.
انسانبودن چیست؟
فوکویاما معتقد است که چیزی به نام «ماهیت انسانی» ذاتی و جهانشمول وجود دارد که بنیان حقوق بشر، اخلاق و قوانین ماست. او این جوهره را عامل X مینامد. این عامل، مجموعهای از کیفیتهای پیچیده مانند عواطف، خودآگاهی، توانایی قضاوت اخلاقی و همدلی است که فارغ از هوش یا تواناییهای فیزیکی، به همه انسانها ارزش یکسان میبخشد. بیوتکنولوژی با دستکاری در این ماهیت ذاتی، این بنیان را تهدید میکند.
خطر اصلی: از دست دادن برابری انسانی
بزرگترین نگرانی فوکویاما ایجاد یک «طبقهبندی ژنتیکی» در جامعه است. ثروتمندان میتوانند با استفاده از فناوریهایی مانند ویرایش ژن (مثلاً کریسپر)، فرزندانی باهوشتر، سالمتر و زیباتر داشته باشند. این امر منجر به ایجاد یک ابرطبقه (فراانسانها) و یک طبقه فرودست (انسانهای طبیعی یا «بی قدرتان») میشود.
این نابرابری برخلاف نابرابریهای اقتصادی کنونی، ذاتی و ارثی خواهد بود. یک فرد فقیر ممکن است با استعداد باشد و به موفقیت برسد، اما چگونه میتواند با کسی که از نظر ژنتیکی برتر طراحی شده است، رقابت کند؟ این شکاف میتواند پایههای دموکراسی را که بر اساس برابری شهروندان است، نابود کند.
تهدید علیه آزادی
فناوریهای افزایشدهنده نه تنها بر نسل آینده، بلکه بر خود ما نیز تاثیر میگذارند. اگر همه اطرافیان شما از داروهای افزایشدهنده شناختی استفاده کنند، شما نیز برای رقابت ناچار خواهید بود از آنها استفاده کنید، حتی اگر نخواهید. این آزادی واقعی ما در «نخواستن» را سلب میکند.
از سوس دیگر والدین تمایل خواهند داشت فرزندانی مطابق با استانداردهای رایج (مثلاً باهوش و ورزشکار) «سفارش دهند». این امر میتواند تنوع طبیعی و زیباییهای غیرمنتظره در شخصیت انسانها را از بین ببرد.
نقش دولت و نیاز به مقررات
فوکویاما به شدت از مداخله دولت برای تنظیم و محدود کردن تحقیقات و کاربردهای زیست فناوری دفاع میکند.
او استدلال میکند که بر خلاف فناوریهای اطلاعاتی که عمدتاً در حوزه خصوصی رشد کردند، زیست فناوری تاثیر مستقیم و عمیقی بر خود جوهره انسانیت دارد و بنابراین نمیتوان آن را به دست بازار و انتخاب فردی سپرد.
او خواستار ایجاد نهادهای بینالمللی برای نظارت بر این فناوریها و ممنوعیت فناوریهایی است که به «انسانبودن» آسیب میزنند.
نتیجهگیری فوکویاما
فوکویاما خوشبین به فناوری نیست. او ما را به احتیاط فرا میخواند. پیام نهایی او این است: ما در آستانه یک گذرگاه تاریخی هستیم. اگر با خردمندی عمل نکنیم و تنها تحت تاثیر هیجان پیشرفتهای علمی و منافع اقتصادی حرکت کنیم، خطر از دست دادن چیزی را داریم که قرنها برای به دست آوردن آن مبارزه کردهایم: شرافت انسانی و برابری ذاتی همه انسانها.
این کتاب یک هشدار اخلاقی و فلسفی است تا یک پیشبینی علمی-تخیلی. فوکویاما میخواهد بحثی عمومی درباره این موضوعات برانگیزد قبل از آنکه برای بحث کردن خیلی دیر شود.
منتقدین چه می گویند؟
کتاب «آینده فراانسانی ما» با وجود تاثیرگذاری، با انتقادات گستردهای از سوی اندیشمندان، دانشمندان و فیلسوفان مواجه شد. این انتقادات نشان میدهد که اگرچه هشدارهای فوکویاما مهم و قابل تأمل هستند، اما راهحل پیشنهادی او و مبانی فلسفیاش مورد اجماع نیستند و بحث در این زمینه همچنان بسیار زنده و ادامه دارد.
این انتقادات را میتوان در چند دسته اصلی خلاصه کرد:
بدبینانه و محافظهکارانه بودن
منتقدان استدلال میکنند که فوکویاما نسبت به فناوری دیدگاهی بسیار بدبینانه و محافظهکارانه دارد. منتقدان میگویند استدلال او شبیه به مخالفتهای تاریخی با هر نوآوری (مانند واکسن، آموزش همگانی یا کنترل موالید) است که در ابتدا با ترس از برهم زدن نظم طبیعی همراه بود، ولی در نهایت به پیشرفت بشریت کمک کرد.
از نظر آنها فوکویاما بیش از حد بر خطرات متمرکز شده و منافع عظیم زیست فناوری را در درمان بیماریهای وحشتناک (مانند آلزایمر، سرطان، بیماریهای ژنتیکی)، کاهش رنج انسانی و افزایش رفاه نادیده میگیرد.
تعریف مبهم و ثابت از ماهیت انسان
این یکی از اصلیترین نقدهای فلسفی به کتاب است. فوکویاما «ماهیت انسان» را به عنوان یک جوهر ثابت و تغییرناپذیر در نظر میگیرد. منتقداناز جمله منتقدان پستمدرن استدلال میکنند که انسانیت همیشه در حال تغییر و تحول بوده است. ما توسط زبان، فرهنگ، تکنولوژی (از نوشتن گرفته تا اینترنت) شکل داده شدهایم. بنابراین، زیست فناوری صرفاً فصل جدیدی از این سفر تکاملی است، نه پایان آن. از سوی دیگر منتقدان اشاره میکنند که فوکویاما هرگز به طور دقیق تعریف نمیکند که عامل X دقیقاً چیست. اگر نتوانیم آن را به وضوح تعریف کنیم، چگونه میتوانیم بفهمیم که چه چیزی آن را تهدید میکند و چگونه میتوانیم قوانینی برای محافظت از آن وضع کنیم؟
تکیه بر یک سناریوی افراطی (داستان علمی-تخیلی)
منتقدان استدلال میکنند که فوکویاما (بدترین حالت ممکن) را به عنوان نتیجهای اجتنابناپذیر ارایه میدهد.
بسیاری معتقدند که نابرابری ژنتیکی یک سرنوشت محتوم نیست. درست همانطور که جامعه توانسته است دسترسی به واکسن، آموزش و اینترنت را (تا حدی) عادلانه کند، میتواند قوانینی برای تضمین دسترسی عادلانه به فناوریهای افزایشی وضع کند (مثلاً از طریق بیمههای سلامت همگانی). مشکل اصلی نه فناوری، که ساختارهای اجتماعی و سیاسی ما هستند.
این انتقاد وجود دارد که ثروتمندان همواره راههایی برای کسب مزیت برای فرزندان خود (مدارس خصوصی، آموزش خصوصی، ارتباطات) داشتهاند. زیست فناوری ممکن است فقط شکل این مزیت را تغییر دهد، نه لزوماً ماهیت آن را.
تناقض در موضعِ آزادیخواهانه
راهحل پیشنهادی فوکویاما (کنترل شدید دولتی و بینالمللی) از نظر برخی منتقدان، خود یک خطر بزرگ برای آزادیهای فردی و پیشرفت علمی است. آنها این سؤال را مطرح میکنند: چه کسی و با چه معیاری تصمیم میگیرد که چه تحقیقی مجاز و چه تحقیقی ممنوع است؟ این میتواند به یک دولت پدرسالار بینجامد که حق انتخاب را از شهروندان میگیرد.
بی توجهی به تمایز بین «درمان» و «افزایش کیفیت»
فوکویاما استدلال میکند که ما باید برای «درمان» بیماریها تلاش کنیم اما از «افزایش» کیفیتهای انسانی جلوگیری کنیم. منتقدان استدلال میکنند که مرز بین این دو بسیار مبهم است. آیا افزایش حافظه برای یک دانش آموز عادی «افزایش» است یا درمان برای کسی که حافظه ضعیفی دارد؟ آیا واکسن زدن که سیستم ایمنی را «افزایش» میدهد، غیراخلاقی است؟
متن های کلیدی
احترام به شأن انسانی، مستلزم این باور است که همه انسانها دارای ارزشی ذاتی هستند… این ارزش به هوش، ثروت، فضیلت یا بلوغ اخلاقی، یا به هیچ یک از صفات و ویژگیه ای دیگری که در بین انسانها متفاوت است، وابسته نیست. بلکه به سادگی ناشی از این واقعیت است که آنها انسان هستند… این جوهر مشترک، چیزی است که من آن را «عامل X» مینامم. عامل X را نمیتوان به یک صفت خاص تقلیل داد… بلکه نمایانگر ترکیبی از کیفیت های انسانی است.
خطر واقعی زیست فناوری این است که ممکن است به انسان ها این امکان را بدهد که ماهیت انسانی را به منظور دستیابی به یک برنامه سیاسی تغییر دهند. بزرگترین تهدیدِ قابل پیش بینی از سوی مهندسی ژنتیک، ایجاد یک جامعه طبقه بندی شده است که در آن گروهی از افراد «بهتر از نظر ژنتیکی» از گروهی دیگر جدا شده اند… این نابرابری می تواند شکاف بین برنده ها و بازنده ها را عمیق تر کند و ممکن است منجر به ایجاد یک نظام سلسله مراتبی سفت و سخت شود که در آن کسی نمیتواند بر وضعیت ژنتیکی خود غلبه کند.
اگر بتوانیم قابلیت های فرزندان خود را از طریق ژنتیک افزایش دهیم، چه کسی می تواند در مقابل این وسوسه مقاومت کند؟… اما مشکل اینجاست که این یک انتخاب واقعاً آزادانه نخواهد بود. در جهانی که بسیاری از مردم از این فناوری ها استفاده می کنند، فشار شدیدی بر روی کسانی که می خواهند از آن اجتناب کنند وارد می آید… این یک شکل بسیار موثر از اجبار است، حتی اگر توسط هیچ نهاد سیاسی اعمال نشود. این فشار اجتماعی، آزادی کسانی را که می خواهند «طبیعی» بمانند سلب می کند.
ما به عنوان یک جامعه سیاسی، هر حق و اختیاری را داریم که استفاده از این فناوری ها را تنظیم کنیم… ما باید از حق حاکمیت خود برای اطمینان از اینکه زیست فناوری در خدمت اهداف انسانیِ بشریت است، نه بر ضد آن، استفاده کنیم. این به معنای ممنوعیت فناوری های خاص، مانند شبیه سازی انسان و تنظیم دقیق سایرین است تا مطمئن شویم که به طور ایمن و عادلانه توسعه می یابند.
درباره نویسنده کتاب
فرانسیس فوکویاما (Francis Fukuyama) یک فیلسوف، اقتصاددان سیاسی و نویسنده آمریکایی-ژاپنی بسیار مشهور است که در سال ۱۹۵۲ در شیکاگو به دنیا آمد.
او بیشتر به خاطر دو ایده بزرگ شناخته میشود: نظریه «پایان تاریخ» و دیگری تمرکز بر «اعتماد» و «شأن انسانی» حوزه فعالیت اوعلوم سیاسی، فلسفه سیاسی و اقتصاد سیاسی است و استاد دانشگاه استنفورد و رییس گروه توسعه سیاسی آنجا است. او یک محافظهکار شناخته میشود، اما منتقد بسیاری از جنبشهای محافظهکاری در آمریکا نیز هست. افکار او طی زمان تکامل یافته است






دیدگاهتان را بنویسید